السا السا ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

عشق ایمان و هانی

شروع زندگی

1393/1/4 11:38
نویسنده : مامان جون
260 بازدید
اشتراک گذاری
[موضوع : ]
[ دوشنبه 11 آذر 1392 ] [ 19:27 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

سلام نی نی قشنگم ، 22 مرداد مامانی رفت دکتر . رفتم آزمایش دادم

23 بابات رفت جوابشو گرفت . اینقدر حول شده بودیم که وقتی زنگ زد به من گفت هانی posetive یعنی چی ؟ زبانخجالت

کلی جشن گرفتیم و خوشحال بودیم .

 

شب 28 مرداد من حالم بد شد سریع با بابا ایمان رفتیم بیمارستان خانم دکتر دارابیان گفت نگران نباش برام سونوگرافی نوشت .

فردا شد و من با استرس رفتم واسه سونو ؛ ولی خدارو 100 هزار مرتبه شکر قلبت می زد و دکتر گفت 6 هفته و 3 روزته خوشگلم .راستی قدتم 6 mm  بود .ماچ

اولین سونوگرافی دختر گلم 29 مرداد ماه سال 1392

[موضوع : ]

[ شنبه 9 آذر 1392 ] [ 20:52 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

سلام عزیز مامان ، تخت و کمد شما رسیده و مامان شیرین و بابا عباس برات وصل کردن و زحمت  کشیدن جابجاش کردن . دست همگی درد نکنه .

 

 

 

 

 



[موضوع : ]
[ جمعه 9 اسفند 1392 ] [ 13:12 ] [ هانی ]
نظر بدهید

سلام مامانی شبت بخیر ، الان که دارم برات مینویسم خدارو شکر یکم بهترم .

هفته سختی رو داشتیم . منو بابا 2تایی سرما خوردیم .من بدتر شدم و کارم به بیمارستان کشید .

آنفولانزای بدی بود . خدا برای هیچ مادری نیاره . خدا پدر بابا ایمانو بیامرزه اگه اونو نداشتیم هیچی واقعاً ازش ممنونم .

تازه از 5شنبه داره پشت سر هم زلزله میاد .

امروزم که جمعه است صبح زلزله اومد . 4/5 ریشتر .  علی ناهار اومد پیشمون تا عصر پر از استرس بودیم یه ساعتی چرت زدیم بعد سر نماز بودم که دوباره زلزله اومد .

بابایی گفت بریم بیرون . اومدیم بیرون ولی اینقدر هوا سرده که نمیشه وایساد .

توکل به خدا میسپریم همه چیو به خودش .



[موضوع : ]
[ جمعه 20 دی 1392 ] [ 21:46 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

سلام ، صبح بخیر مامانی . دختر گلم امروز من و بابان رفتیم بیمارستان که شما رو زیارت کنیم و آزمایش خون و قند بدیم .

شما که خواب تشریف داشتین .بر عکس همه روزهای قبل چشمک

همه چی عالی و خوب بود و شما تو 25 هفته و 3 روز 830 گرم بودی نازنینم .

منم که از دیشب ناشتا بودم 4 بار آزمایش خون دادم هر 1ساعت یه آزمایش تا 12 گرسنه بودیم .

بعد که با بابا اومدیم خونه کلی خوراکی خوردیم .

همش نوش جونت مامانیییییییییییییییییییییییییی



[موضوع : ]
[ پنجشنبه 12 دی 1392 ] [ 10:23 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

اینم عکس لباسای دختر گلمه فعلاً براتون میزارم تا کمدش برسه .

 

 

 

 

 

 



[موضوع : ]
[ شنبه 7 دی 1392 ] [ 20:48 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

سلام مامانی . امروز کمربند لالای و گوش دادی عزیزدلم .

موقع گوش دادن که ساکت ساکت بودی اما الان به جنب و جوش افتادی و داری شیطونی میکنی .چشمک

اینم چند تا اسباب بازی هایی که من و بابا رفتیم برات خریدیم .

 

 

 

 

 

اینم جهیزیه عروس خانمم

 

 



[موضوع : ]
[ يکشنبه 1 دی 1392 ] [ 22:15 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

راستی یه سورپرایز دیگم هست .

صبح که اومدم سر کار از پست برام هدیه اومد ، مامان شیرین و بابا عباس برات لالای فرشته فرستادن

تا عصر عکسشو میذارم که ببینید.

 



[موضوع : ]
[ شنبه 30 آذر 1392 ] [ 19:53 ] [ هانی ]
نظر بدهید

دیروز که جمعه بود . روز 29/ 09/ 92 ظهر مهمون داشتیم .

من و بابائی خونه رو تمیز کردیم 12 بود که علی و نفیسه اومدند ناهار خوردیم که حسینم اومد .

داشتیم سریال شاهگوش می دیدیم که خاله اشرف زنگ زد گفت من و مهدی میایم خونتون .

بچه ها سریع جمع کردن و رفتن .خنده

نیم ساعت نشد که زنگ درو زدن یهو دیدیم خاله و مامان و آقا مهدی پشت درن .

شب هم شام دور هم بودیم و کلی خوش گذشت .

این از سورپرایز مامان بود که مارو کلی خوشحال کرد .قلب

 



[موضوع : ]
[ شنبه 30 آذر 1392 ] [ 16:10 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

سلام ، امروز 19آذره . صبح اومدیم سرکار منتظر بچه ها بودیم که صبحانه بیارن .ساعت 10 شد و ما هنوز صبحانه نخوردیم . من سرگیجه شدید گرفتم مجبور شدم آب قند بخورم اینقدر ترسیدم که خدا بدونه .

دخترگلمم که ساکت بود ترسم بیشتر شده بود .هی باهات حرف زدم گفتم عزیزدلم تکون بخور بدونم هستی جیگرم ، خوشگلم ...

دوباره گز و کلی شیرینی خوردم .

خلاصه راحله برام لقمه گرفت و صبحانه خوردم .

حالا از تکون خوردنت لذت می برم عاشقتم ، به راحله نشون دادم که چه جوری تکون میخوری . جوری بود که از روی لباس حرکتت مشخص می شد .

خیلی دوست دارم .قلبقلبقلب



[موضوع : ]
[ سه شنبه 19 آذر 1392 ] [ 16:07 ] [ هانی ]
2 نظر
 

از هفته 21 ورجه وورجه های دختر گلم شروع شد .

پیشاپیش لمس بودنت مبارک عزیزدلم .تشویق



[موضوع : ]
[ جمعه 15 آذر 1392 ] [ 11:17 ] [ هانی ]
نظر بدهید
 

21 مهر ماه من و بابا باهم رفتیم سونوگرافی .قلب

عزیز قشنگم ما کلی ذوق کردیم و از دیدنت لذت بردیم .تازه بیشتر خوشحالیمون از این بود که دکتر گفت به احتمال زیاد دختره .

اینم عکس خوشگلت که 14w و 2d نشون میداد .

امسال با ورود شما سال خوب و خوشی رو در پیش داریم .

دقیقا سال 92 بود که فامیلای بابا فکر کرده بودن من باردارم . هرکی زنگ می زد میگفت  مبارک باشه چشمک

ولی امسال واقعی شد و من شمارو تو راه دارم مسافر کوچولوی عزیزم .

آخرین سونو گرافی 27 اسفند 92 بود که شما 36 هفته و 2 روزت بود .

حالا فهمیدم که چرا نمیتونم خوب راه برم چون شما ماشالله کلی کپل شدی خوشگلم .

وزن شما 2 کیلو 920 گرم هستی . هزار الله اکبراوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)