السا السا ، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره

عشق ایمان و هانی

السا خانوم به مهد می رود 20 بهمن 93

سلام عزیز دلم زمانی که مامان کبری اینجا بود تصمیم گرفتم شمارو پیش پرستار بزارم تا دیگه به مامانیا زحمت ندیم . با اینکه دلم خیلی شور میزد و همش نگران بودم ولی خدارو شکر شما با این قضیه کنار اومدی و پیش ماماجون ( خانوم رضا پور )می موندی    هر روز صبح ساعت   8:30 شما رو میرسونیم بعد من و بابا میریم سرکار .ساعت 13:30 که بابا تعطیل میشه میاد دنیال شما و میاردت خونه . کلی با بابا بازی میکنی و میخوابی تا من برسم .      ...
6 خرداد 1394

تولد مامان هانیه

سلام عزیزم 16 آذر سال 93 با وجود تو بهترین روزه برام . امشب بهمون خیلی خوش میگذره چون هم مامان شیرین هست هم مامان کبری داره از تهران میاد. حسین و حسن و دنیا هم اومدن .   دختر نازم  اونشب خیلی خوش گذشت شما هم کلی عکس یادگاری انداختی             ...
1 دی 1393

خاطره همیشگی

یه مدت بود که دستتو میذاشتی زیر چونت من و بابا هم منتظر این فیگورت میشدیم تا عکس بگیریم  یه روز من و ایمان داشتیم سر هلو و شلیل بحث میکردیم که قیافشون خیلی شبیه همه برگشتیم دیدیم تو دستتو گذاشتی زیر چونتو داری به ما نگاه میکنی  ایمان سریع عکس گرفت کلی خندیدیم از دستت و کلی هم قربون صدقت رفتیم .  عاشقتیم دختر خوشگلم ...
22 آبان 1393

گل من

سلام به همگی من بعد 7 ماه اومدم . وقت نکردم بیام و عکسای السای عزیزمو بزارم   الانم اومدم سر کار 2 عکس تو سیستمم هست براتون میزارم ...
22 آبان 1393

اولین سفر

سلام ، خیلی وقته که نیومدم براتون از دخملم بگم . 2روز مونده به 1 ماهگی السا خانوم ما اومدیم تهران . تو هواپیما فقط دعام این بود که گوش درد نگیری عزیز دل مادر . خدارو شکر مشکلی پیش نیومدو شما همش خواب بودی . خنده دار این بود که موقع take of به زور بهت شیر دادم  . کلی با مامان شیرین خندیدیم . ...
20 خرداد 1393

شروعی جدید

امروز ساعت 12:40 دقیقه با مامانی رفتی حموم و بند نافت افتاد عزیز دلم . برعکس دفعه های قبل اصلا گریه نکردی و خوشتم اومد و ساکت بودی . مبارکتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت باشه نفسممممممممممممممممممممممممممممممم   ...
21 فروردين 1393